گاوها خرمن ِ ماه ِ آسمان کوبیدند
روبهان در چمنِ ستاره ها رقصیدند
گل که درسینه دلی داشت به ناچارگریست
بلبلان پشت ِ نقاب ِ میله ها لرزیدند
گرگ ِ دانا هوس ِبره پرید از یادش
بره ها نقل و نباتِ سالها پاشیدند
پریان عید گرفته جامه ها تن کردند
تاجها ناله کنان در برشان خوابیدند
چلچراغان همه یِ لانه یِ گنجشکان شد
جوجه ها از تهِ دل مست و رها خندیدند
از قضا هر چه از این باغ گلی پرپر شد
باغها در عوضش شکوفه ها زائیدند
حال در رنج زمین درد جهان مشترک است
زاغ ها حاصلِ هر ساله ان را چیدند
آبها روی زمین ریشه یِ جان را بردند
میوه ها روی ِ درخت ِ باغها تُرشیدند
تشنگی برد امان از دلِ گرگان در شهر
خون ِ چشمِ شترانِ بینوا نوشیدند
بز که دستش ثمری ، جان تری در می برد
گله ساده به قربانیِ هم کوشیدند
سیده نصیره سجادی
,ها ,ِ , از ,یِ ,در , ,ها ,ِ , در , روی
درباره این سایت