شبِ نهایتِ ما را رقم نزن پاییز
بخواب و خلوتِ ما را بهم نزن پاییز
توخود خراب ترین دردِ آسمان هستی
گلویِ خسته یِ ما را قدم نزن پاییز
به چهره خنده یِ تلخی نشسته با زحمت
تقارنِ لبِ ما را به هم نزن پاییز
هزار درد نَهُفتیم و هییییچ گِله ای
بس است هرچه کشیدیم دم نزن پاییز
کمی به حرمتِ باران سکوت کن دیگر
ترنجِ ِ روسریت بر سرم نزن پاییز
گمان نبر که دراین شهر مردمان خوابند
بهار گُم شده بیهوده دم نزن پاییز
سیده نصیره سجادی آبانِ ۹۸
, نزن ,نزن ,یِ ,را ,باران , نزن ,ِ روسریت ,دیگرترنجِ ِ ,سکوت کن ,باران سکوت
درباره این سایت